گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
علوم اسلامی
جلد سوم
درس هشتم ابواب و رؤوس مسائل فقه ( 3 ) ايقاعات



" محقق " می‏گويد : قسمت سوم ايقاعات است و آن يازده تا است .
" ايقاع " يعنی كاری كه نيازمند به اجراء صيغه است ولی نياز به دو
طرف ندارد و يكجانبه قابل انجام است .
. 1 كتاب الطلاق . " طلاق " عبارت است از بر هم زدن مرد پيمان‏
ازدواج را . طلاق يا بائن است و يا رجعی . طلاق بائن يعنی طلاق غير قابل‏
رجوع . طلاق رجعی يعنی طلاق قابل رجوع . مقصود اين است كه مرد می‏تواند
مادامی كه عده زن منقضی نشده رجوع كند و طلاق را كأن لم يكن نمايد . طلاق‏
بائن كه غير قابل رجوع است يا از آن جهت است كه عده ندارد مانند طلاق‏
زنی است كه مرد با او نزديكی نكرده است و طلاق زن يائسه ، و يا از آن‏
جهت است كه در عين
اينكه زن عده دارد مرد حق رجوع ندارد ، مانند طلاق در نوبت سوم و يا ششم‏
كه تا زن با مرد ديگر ازدواج نكند و با او آميزش ننمايد ، شوهر اول‏
نمی‏تواند با او ازدواج كند ، و يا طلاق نوبت نهم كه برای هميشه آن زن بر
شوهر سابقش حرام می‏شود . در طلاق شرط است كه اولا در حال پاكی زن صورت‏
گيرد ، ثانيا دو نفر شاهد عادل در حين طلاق حضور داشته باشند . طلاق مبغوض‏
الهی است . پيغمبر خدا فرمود : « ابغض الحلال عند الله الطلاق » . يعنی‏
طلاق در عين اينكه حرام نيست مبغوض و منفور خداوند است ، و اين خود ،
سری دارد .
. 2 كتاب الخلع و المبارات . خلع و مبارات نيز دو نوع طلاق بائن است‏
. " خلع " طلاقی است كه كراهت از طرف زوجه است و زوجه مبلغی به مرد
می‏پردازد و يا از همه و يا قسمتی از مهر خود صرف نظر می‏كند كه مرد حاضر
به طلاق شود ، همين كه مرد طلاق داد حق رجوع از او سلب می‏شود ، مگر اينكه‏
زوجه بخواهد آنچه بذل كرده پس بگيرد ، در اين صورت زوج نيز حق رجوع‏
دارد .
" مبارات " نيز نوعی طلاق بائن است مانند " خلع " با اين تفاوت‏
كه كراهت طرفينی است و در عين حال زوجه مبلغی بذل می‏كند برای طلاق .
تفاوت ديگر اين است كه مقدار مبذول در " خلع " حد معين ندارد ولی در
" مبارات " مشروط است كه بيش از مهر زوجه نباشد .
. 3 كتاب الظهار . " ظهار " در جاهليت نوعی طلاق بوده است به اين‏
ترتيب كه زوج به زوجه می‏گفت : " انت علی كظهر امی " يعنی تو
نسبت به من مانند پشت مادرم هستی . و همين كافی بود كه زوجه مطلقه‏
شناخته شود . اسلام آن را تغيير داد . از نظر اسلام " ظهار " طلاق نيست ،
ولی اگر كسی چنين كاری كند بايد كفاره بدهد و تا كفاره نداده است نزديكی‏
با آن زن بر او حرام است . كفاره ظهار آزاد كردن يك بنده است ، اگر
ممكن نشد ، دو ماه متوالی روزه گرفتن ، و اگر ممكن نشد شصت مسكين اطعام‏
كردن .
. 4 كتاب الايلاء . " ايلاء " يعنی سوگند خوردن ، ولی در اينجا منظور
سوگند خاص است و آن اينكه مردی برای زجر همسرش سوگند ياد كند كه برای‏
هميشه و يا مدت معين ( بيش از چهار ماه ) با او نزديكی نخواهد كرد .
اگر زن شكايت كند حاكم شرعی او را مجبور می‏كند به يكی از دو كار : نقض‏
سوگند ، يا طلاق زوجه . اگر مرد سوگند خود را نقض كند البته بايد كفاره‏
سوگند خود را بپردازد . نقض سوگند همه جا حرام است ولی در اينجا واجب‏
است .
. 5 كتاب اللعان . " لعان " نيز مربوط است به روابط خانوادگی زن و
شوهر . لعان به اصطلاح نوعی مباهله ، يعنی نوعی نفرين طرفينی است و اين‏
در صورتی است كه مردی همسر خود را متهم به فحشاء نمايد و يا فرزندی را
كه آن زن در خانه او آورده از خود نفی كند و بگويد فرزند من نيست .
البته نفی ولد مستلزم متهم ساختن به عمل فحشاء نيست زيرا ممكن است‏
فرزندی از طريق شبهه - نه زنا - به وجود آمده باشد .
اگر كسی زنی را متهم به فحشاء كند و نتواند چهار شاهد
عادل اقامه كند ، برخود او بايد حد " قذف " يعنی حد متهم ساختن جاری‏
شود . همچنين است اگر مردی همسر خودش را متهم سازد . چيزی كه هست اگر
مردی همسر خودش را متهم سازد به فحشاء يك راه ديگر وجود دارد ، و آن‏
اينكه " لعان " نمايد ، ولی اگر لعان محقق شد هر چند حد قذف از او
ساقط می‏گردد ، اما آن زن برای هميشه بر او حرام می‏شود . لعان در حضور
حاكم شرعی صورت می‏گيرد . همانطور كه گفتيم ، لعان نوعی مباهله است ،
يعنی نوعی نفرين طرفينی است . ترتيب كار اين است كه مرد در حضور حاكم‏
می‏ايستد و چهار بار می‏گويد : " خدا را گواه می‏گيرم كه در ادعای خود
صادقم " . در نوبت پنجم می‏گويد : " لعنت خدا بر من اگر در ادعای خود
دروغگو باشم " . سپس زن در حضور حاكم می‏ايستد و چهار بار می‏گويد : "
خدا را گواه می‏گيرم كه او ( شوهر ) در ادعای خود كاذب است " . در
نوبت پنجم می‏گويد : " خشم خدا بر من اگر او را در ادعای خود صادق باشد
" .
اگر به اين ترتيب " ملاعنه " محقق شد ، زن و شوهر برای هميشه از
يكديگر منفصل می‏گردند .
. 6 كتاب العتق . " عتق " يعنی آزاد كردن بردگان . در اسلام يك‏
سلسله مقررات در مورد بردگان وضع شده است . اسلام برده گرفتن را منحصرا
در مورد اسيران جنگی مشروع می‏داند و هدف از برده گرفتن بهره كشی از آنها
نيست ، بلكه هدف اين است كه اجبارا مدتی در خانواده‏های مسلمان واقعی‏
زندگی كنند و تربيت اسلامی بيابند و اين كار خود به خود به اسلام و تربيت‏
اسلامی آنها منجر

می‏گردد . و در حقيقت دوران بندگی دالانی است كه بردگان از آزادی دوره‏
كفر تا آزادی دوره اسلام طی می‏كنند . پس هدف اين نيست كه بردگان برده‏
بمانند ، هدف اين است كه كافران تربيت اسلامی بيايند و در حالی آزادی‏
اجتماعی داشته باشند كه آزادی معنوی كسب كرده‏اند . از اينرو آزادی بعد
ازبردگی هدف اسلام است . لهذا اسلام برنامه وسيعی برای " عتق " يعنی‏
آزادی فراهم كرده است .
فقها نيز نظر به اينكه هدف اسلام " عتق " است نه " رق " بابی كه‏
باز كرده‏اند تحت عنوان " كتاب العتق " است نه " كتاب الرق " .
فقها می‏گويند : موجبات آزادی چند چيز است : آزادی ارادی و بالمباشره‏
كه مالك برای اداء كفاره يا صرفا برای رضای خدا برده را آزاد می‏كند .
ديگر سرايت ، يعنی اگر برده‏ای قسمتی از او مثلا نصف يا ثلث يا ربع يا
عشر او به علتی آزاد شد اين آزادی به همه او سرايت می‏كند . سوم مملوك‏
عمودين واقع شدن . " عمودين " يعنی پدر و مادر و پدران و مادران آنها
هر چه بالا برود و ديگر فرزندان و فرزندان فرزندان هر چه پائين برود .
مقصود اين است كه اگر كسی مملوك پدر يا مادر يا جد يا جده يا فرزند يا
نوه خود قرار گيرد خود به خود آزاد می‏شود . چهارم عوارض متفرقه مثل‏
ابتلای به كوری يا جذام و غيره كه خود به خود موجب آزادی است .
. 7 كتاب التدبير و المكاتبة والاستيلاد . تدبير و مكاتبه و استيلاد سه‏
موجب از موجبات آزادی است . " تدبير " اين است كه مالك وصيت‏
می‏كند كه برده بعد از مردنش آزاد باشد . " مكاتبه
اين است كه برده با مالك خود قرار داد منعقد می‏كند كه با پرداخت وجهی‏
آزاد شود . در قرآن تصريح شده كه اگر چنين تقاضائی از طرف برده شد و در
آنها خيری تشخيص داديد ، يعنی ايمانی در آنها تشخيص داديد ( يا اگر
تشخيص داديد كه می‏توا ند خود را اداره كند و بيچاره نمی‏شود ) تقاضای او
را بپذيريد و سرمايه‏ای هم از ثروت خود در اختيار او بگذاريد . " استيلاد
" اين است كه كنيزی ازمالك خود حامله شود . اينچنين زن بعد از فوت‏
مالك قهرا در سهم فرزند خود قرار می‏گيرد و چون هيچكس مالك عمودين خود
نمی‏شود خود به خود آزاد می‏گردد .
. 8 كتاب الاقرار . اقرار به حقوق قضائی مربوط است . يكی از موجباتی‏
كه حقی را بر انسان ثابت می‏كند اقرار خود او است . اگر كسی بر ديگری‏
ادعا كند كه فلان مبلغ از او طلبكار است بايد دليل و شاهد اقامه كند ،
اگر شاهد و دليلی نداشته با شد ادعايش مردود است . اما اگر خود آن‏
ديگری يك نوبت اقرار كند به اينكه مديون است ، اين اقرار جای هر شاهد
و دليلی را پر می‏كند . اقرار العقلاء علی انفسهم جائز .
. 9 كتاب الجعاله . " جعاله " از نظر ماهيت شبيه اجاره انسانها
است . اجير گرفتن انسانها به اين نحو است كه انسان كارگر يا صنعتگر
مشخصی را اجير می‏كند كه در مقابل فلان مبلغ مزدی كه می‏گيرد فلان عمل معين‏
را انجام دهد . ولی در " جعاله " شخص معينی اجير نمی‏شود بلكه صاحب‏
كار اعلان عمومی می‏كند كه هر كس فلان كار را برای من انجام دهد فلان مبلغ‏
به او می‏پردازم
. 10 كتاب الايمان . ايمان ( به فتح الف ) جمع يمين است كه به معنی‏
سوگند است . اگر انسان سوگند بخورد كه فلان كار را خواهم كرد ، آن كار بر
او واجب می‏گردد ، يعنی سوگند ، تعهدآور است ، اما به شرط اينكه سوگند
به نام خدا باشد ( عليهذا سوگند به نام پيغمبر يا امام يا قرآن شرعا
تعهدآور نيست ) ، ديگر آنكه آن كار جايز باشد ، پس سوگند برای انجام‏
كاری كه حرام يامكروه است ، بلااثر است و تعهدآور نيست . سوگند مشروع‏
مثل اينكه سوگند ياد كند كه فلان كتاب مفيد را از اول تا آخر مطالعه كند
و يا سوگند ياد می‏كند كه روزی يك مرتبه دندان خود را مسواك كند . حنث‏
يعنی تخلف سوگند مستلزم كفاره است .
. 11 كتاب النذر . نذر نوعی تعهد شرعی است بدون سوگند برای انجام‏
كاری . صيغه مخصوص دارد . مثلا انسان نذر می‏كند كه نافله‏های يوميه را
بخواند و می‏گويد : لله علی ان اصلی النوافل كل يوم . در سوگند شرط بود كه‏
مورد سوگند مرجوح نباشد يعنی حرام يامكروه نباشد . عليهذا سوگند بر امر
مباح مانعی ندارد . ولی در نذر شرط است كه متعلق نذر راجح باشد يعنی‏
كاری باشد كه برای دين يا دنيا مفيد باشد . پس نذر برای امری كه رجحانی‏
ندارد و فعل و تركش علی السويه است باطل است .
فلسفه لزوم عمل به سوگند و وفای به نذر اين است كه اين هر دو نوعی‏
پيمان با خدا است . همانطور كه پيمان با بندگان خدا بايد محترم شمرده‏
شود : « اوفوا بالعقود » ، پيمان با خدا نيز بايد محترم شمرده شود
معمولا افرادی سوگند می‏خورند و يا نذر می‏كنند كه به اراده خود اعتماد
ندارند ، از راه سوگند يا نذر برای خود اجبار به وجود می‏آورند تا تدريجا
عادت كنند و تنبلی از آنها دور شود . اما افراد قوی الاراده هرگز از اين‏
طرق برای خود اجبار به وجود نمی‏آورد . برای آنها تصميمشان فوق العاده‏
محترم است . همين كه اراده كردند و تصميم گرفتند بدون هيچ اجبار خارجی‏
به مرحله اجرا در می‏آورند .